آروشاآروشا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

نی نی من

آروشای سه سال و نیمه

خوب اینبار باز هم رکورد قبلیم رو در به روز رسانی وبلاگ دختر قشنگم شکستم و فکرکنم چیزی حدود هشت ماه هست که به وبلاگ دخترم سر نزدم. هشت ماه زمان زیادی هست برای رخدادهای مهم در زندگی یک کودک وقطعا آروشا هم از این قاعده مستثنی نیست و در هشت ماه گذشته تغییرات زیادی درش رخ داده که من تا جایی که بتونم و حافظه ام یاری بکنه مینویسم. خوب اول از همه تولد آروشا در بیست و نهم آبان ماه سال گذشته بود که با حضور خانواده پدرش برگزار شد. تولد سه سالگیش با تم هلوکیتی. اتفاق مهم دیگه تعویض خونمون در سال 94 بود. و ما به خونه سازمانی که از طرف اداره بابایی آروشا بهمون دادن نقل مکان کردیم و کمی طول کشید تا آروشا به خونه جدیدمون عادت کرد. حتی هنوزم با وجود گذشت هشت...
5 خرداد 1395

آروشای ناز ما سی و سه ماهه شد

خوب این بار رکورد زدم و بعد از گذشت 6 ماه از آخرین نوشته هام توی وبلاگ دختر کوچولوی نازم  امروز دوباه دست به کیبورد بردم. (یادش بخیر گذشته ها که دست به قلم می بردیم) . باز هم موکدا باید بگم که اینها همه از معایب مادر شاغل داشتنه. اونم از نوع کارمند تمام وقت اداری. و از اون بدتر کار فنی که خیلی وقت و فکر و انرژی از آدم میگیره.  از همین امروز شروع میکنم و مینویسم. امروز صبح برای من روز خوبی نبود. قرار بود آروشا با پدرش خونه بمونه و من بیام سرکار. چون مامانم چند هفته ایه که رفته تفرش و ما سعی میکنیم تقریبا هر هفته چهار روز خودمون کنار آروشا باشیم و سه روز از روز شنبه تا دوشنبه آروشا رو میبریم خونه مامانی (مامان باباش) اما از دیروز آرو...
10 شهريور 1394

آروشای بیست و هفت ماهه و نوروز 94

واقعا وقتی وبلاگ رو امروز باز کردم باورم نشد که حدود پنج ماه از آخرین نوشته هام گذشته. حسابی از وب دختر گلم عقب موندم. و اصلا دوست ندارم وقتی یه روزی بزرگ شد و اومد سراغ وبلاگش فکر کنه مامان تنبلی داشته و خاطرات و لحظات زیبای کودکیش ثبت نشده. خوب خودش حتما خواهد دونست که چه مامان پر مشغله ای داشته.  . نمی دونم از کجا شروع کنم اما فکر کنم بهترین شروع برگشتن به ماه تولدش باشه. و چند تا عکش از تولدش. خوب ما برای سال دوم تولد آروشا رو برگزار کردیم و این بار مهمونیمون کوچیک و خودمونی بود. مهمونهامون هم بابایی و مامانی بابا علی و عمه زهرا با خانواده و عمه سمیرا و عمو محمد و مامانی مصی مهربون بودن. کیک تولد آروشا گلی هم باب اسفنجی بود. الب...
24 فروردين 1394

آروشای 22 ماهه

توی  ماه گذشته من و آروشا روزهای سختی رو داشتیم. دلیلشم از شیر گرفتن دختر گلم بود. از اواسط شهریور ماه تصمیم گرفتم آروشا رو تدریجا از شیر بگیرم اما چون خیلی وابسته بود مقدور نشد و هفته آخر شهریور ظرف مدت سه روز از شیر گرفتمش. اما واقعا براش سخت بود و هنوزم بعد از گذشت حدود 20 روز اخلاقهای عجیبی پیدا کرده و بهونه گیریهاش تمومی نداره. راستش رفتارهاش این روزها حس خوبی بهم نمیده اینکه انقدر با من لجبازی میکنه و خصوصا طرف لجبازیش منم یه کم آزارم میده. و هزار تا فکر میاد سراغم که نکنه مادر خوبی براش نبوده باشم و این عکس العملها نتیجه اینه که از سن کم دخترم به محل کارم برگشتم.  یه دوستی بهم گفت این رفتارهاش طبیعیه چون فکر میکنه مامانش دی...
14 مهر 1393

آروشای بیست ماهه

بعد از دو ماه مرخصی و کلی لذت بردن از کنار دختر گلم بودن امروز فرصت این رو پیدا کردم که از دو ماه گذشته آروشا بنویسم. آروشا کوچولو این روزها به شدت شیرین و دوست داشتنی شده و البته با حرفهاش خودش رو شیرین تر میکنه. به من میگه مامان جون همینطور به مامانم. به باباش میگی باباجون و گاهی هم علی جون. به خصوص اگه خواسته ای داشته باشه بیشتر از کلمه جون استفاده میکنه. مثلا برای درخواستی از هم بازیهاش به پسر دختر خالم میگه ممد جون و به پسر داییم میگه دانیا جون. حرف لام  دانیال رو تلفظ نمیکنه . اکثر کلمات رو خیلی با مزه ادا میکنه و در مورد صحبت کردن خیلی خوب پیشرفت کرده. از مهمترین اتفاقات دو ماه گذشته این بود که آروشا اولین سفر خارجیش رو ت...
11 مرداد 1393

آروشای 18 ماهه

دختر گل ما یک سال و نیمه شد. و من امروز باید از 16 تا 18 ماهگیش بنویسم. میدونم خیلی دیربه دیر میام اما همین که با این همه مشغله فرصت وبلاگ نویسی پیدا میکنم باید خدا رو شکر کنم اولین اتفاق این که 24 فروردین اولین دندان آسیایی راست در سمت راست رویید . البته با اینکه نزدیک یک ماه و نیم میگذره ااما هنوز هیچ دندون تخت دیگه ای در نیاورده. حرفهایی که کامل ادا میکنه این روزها: بابایی- مامایی-قل (یعنی قلوه)- گل- دوخ (یعنی دوغ)- ماست- نعنا- نونو (نی نی )- نانای - به به - د د - کفس(کفش)- اسم خودش رو میگه آسا- به دوستش پارسا میگه پاس- اسم من رو میگه ناز به جای مهناز- به درخت هم میگه ددخ- و  پیسی - گاو- ببیی- مرغ- قو- جوجو - خروس- اسب- داگ ( س...
12 خرداد 1393

نوروز 93 آروشای ما 16 ماهه شد

اوه خدای من بازم نزدیک دو ماهه که به وبلاگ آروشا سر نزدم. هر وقت میام از کارهای جدیدش بنویسم شرمنده میشم از بس که دیر به دیر فرصت آپ کردن وبش رو پیدا میکنم. راستش هر وقت یه کار جدید میکنه میگم برم توی وبلاگش بنویسم اما اونقدر سرم شلوغه و دیر میام که خیلی از کارهاش از یادم میره برای نوشتن. در این پست سعی میکنم از ١٥ ماهگی و ١٦ ماهگی گل دخترم بنویسم. درست همزمان با روز سال تحویل آروشا جون ما هم ١٦ ماهه شد. و واقعا چقدر زود میگذره. انگار همین دیروز بود که دختر کوچولوم رو برای اولین بار در آغوش گرفتم. اصلا باورم نمیشه که دو تا بهاره که دخترم در کنار من و پدرش و هفت سین عکس میندازه. و واقعا با تمام سختی هاش این دو بهار شیرین ترین بهارهای زندگیم...
18 فروردين 1393

چند تا عکس از آروشا جونی

عکسهای آروشا جون که انگار توی پست قبلی آپلود نشده بوده رو توی این پست میذارم. قربون خوشگلم برم من. و در ضمن جا داره بگم که آوشا جون ما برای روز تولد مامانش دیگه حسابی راه افتاده بود و از این و ر به اون ور میرفت. خود ش کلی خونه رو میگرده و دور میزنه . و گاه انقدر تند راه میره که انگار داره میدوه. اینم دختر پر موی من با گل سرهای خوشگلش. !!!   ...
14 بهمن 1392

سیزده ماهگی و چهارده ماهگی گل ما

بالاخره بعد از گذشت دو ماه فرصت کردم بیام و خاطرات و اتفاقات سیزدهمین و چهاردهمین ماه تولد دخترم رو بنویسم. خیلی دوست دارم زود به زود بیام اما خوب امان از ذیق وقت! از ماه سیزدهم شروع میکنم از ٨ آذرماه که درست یک هفته بعد از تولدش بود. روز جمعه بود که متوجه شدم دو تا دندون بالایی آروشا نیش زده اما نه به صورتی که فکر میکردم یکی از دو دندان خرگوشیش به قول خودمون و اونی یکی بغلیش. بر خلاف اینکه فکر میکردم حتما دو تا خرگوشی ها با هم در میاد. البته اول بغلیش نیش زده بود و دو سه روز بعدش خرگوشیه!! روز ٩ آذر ماه هم برای اولین بار آروشا تونست روی پای خودش بدون کمک بایسته و حتی دو قدمی راه بره. اما هنوزم که هنوزه راه نیفتاده و همین پریروز یعنی توی س...
2 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی من می باشد