آروشای بیست و هفت ماهه و نوروز 94
واقعا وقتی وبلاگ رو امروز باز کردم باورم نشد که حدود پنج ماه از آخرین نوشته هام گذشته. حسابی از وب دختر گلم عقب موندم. و اصلا دوست ندارم وقتی یه روزی بزرگ شد و اومد سراغ وبلاگش فکر کنه مامان تنبلی داشته و خاطرات و لحظات زیبای کودکیش ثبت نشده. خوب خودش حتما خواهد دونست که چه مامان پر مشغله ای داشته. . نمی دونم از کجا شروع کنم اما فکر کنم بهترین شروع برگشتن به ماه تولدش باشه. و چند تا عکش از تولدش. خوب ما برای سال دوم تولد آروشا رو برگزار کردیم و این بار مهمونیمون کوچیک و خودمونی بود. مهمونهامون هم بابایی و مامانی بابا علی و عمه زهرا با خانواده و عمه سمیرا و عمو محمد و مامانی مصی مهربون بودن. کیک تولد آروشا گلی هم باب اسفنجی بود. الب...