احساسات مامانی
دختر گلم روز دوشنبه 26 تیرماه باز هم وقت خانم دکتر مقصودی رو داشتم. هروقت که روز موعد دکتر رفتنم میشه کلی خوشحالم چون صدای قلب تو رو می شنوم و یه احساسی بهم دست میده که اصلا قابل مقایسه با قبل نیست. یه احساس عجیب . یک لحظه باورم نمیشه که یه موجود کوچولوی دوست داشتنی توی دلم دارم . این بار هم مثل همیشه وقتی خانم دکتر صدای قلبت رو با میکروفون دستگاهش پخش کرد لبخند گوشه لب بابایی نشست و مامانی هم که دل نازکه و هر دفعه اشک توی چشماش جمع میشه. خبر بد این بود که وقتی خانم دکتر من رو وزن کرد. از وزن این ماهم اصلا راضی نبود و گفت 4 کیلو تو یک ماه! خیلی زیاده. باید رژیم بگیری و برنج رو خیلی محدود کنی. خلاصه مجبور شدم از امروز رژیم بگیرم. اما واسه اینکه نی نی خوشملم خوب تقویت بشه . سعی میکنم همه چیزهای مفید رو بخورم و هر روز برم پیاده روی. آخه ما دوست داریم دخترمون سالم و باهوش به دنیا بیاد. روزهای سه شنبه و چهار شنبه رو هم مرخصی گرفتم تا 4 روز خونه باشم و استراحت کنم . چون از هفته آینده ماه مبارک رمضانم شروع میشه و روزهای سختی رو پیش رو خواهیم داشت. من خیلی دوست داشتم امسال هم میتونستم روزه بگیرم اما به خاطر شما دختر گلم نمی تونم.