آروشاآروشا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

نی نی من

آروشای سه سال و نیمه

1395/3/5 14:41
نویسنده : مادر
604 بازدید
اشتراک گذاری

خوب اینبار باز هم رکورد قبلیم رو در به روز رسانی وبلاگ دختر قشنگم شکستم و فکرکنم چیزی حدود هشت ماه هست که به وبلاگ دخترم سر نزدم. هشت ماه زمان زیادی هست برای رخدادهای مهم در زندگی یک کودک وقطعا آروشا هم از این قاعده مستثنی نیست و در هشت ماه گذشته تغییرات زیادی درش رخ داده که من تا جایی که بتونم و حافظه ام یاری بکنه مینویسم. خوب اول از همه تولد آروشا در بیست و نهم آبان ماه سال گذشته بود که با حضور خانواده پدرش برگزار شد. تولد سه سالگیش با تم هلوکیتی. اتفاق مهم دیگه تعویض خونمون در سال 94 بود. و ما به خونه سازمانی که از طرف اداره بابایی آروشا بهمون دادن نقل مکان کردیم و کمی طول کشید تا آروشا به خونه جدیدمون عادت کرد. حتی هنوزم با وجود گذشت هشت ماه از زندگی در خونه جدید گاهی از من میخواد که به خونه قبلی برگردیم . چون معتقده که خونه قبلی آسانسور داشته و بهتر بوده! هر چند در خونه جدید کلی دوست پیدا کرده و گاهی عصرها میره با دوستهای جدیدش داخل محوطه بازی میکنه. این روزها گرگم به هوا و قایم باشک و ... سرگرمی آروشا و دوستاش شده. 

اتفاق مهم دیگه در زندگی آروشا دانشجو شدن دوباره مامانش بود. و مامانش بیش از پیش سرش شلوغ شد. در واقع من الان دو ترمه که دارم ارشد میخونم و همین باعث شده آروشا به درس علاقمند بشه و مدام از من بخواد که اسمش رو بنویسم دانشگاه. حالا اخیرا به مدرسه راضی شده و دوست نداره به مهد کودک بره. از تابستان سال گذشته که مدت کوتاهی به مهد خوبی رفت و بعد بر اثر تعویض خونه دوباره خونه نشین شد تقریبا هیچ تصوری ازمهد نداره. امیدوارم بعد از امتحانات خرداد ماه بتونم مهد مناسبی براش پیدا کنم که جفتمون آرامش داشته باشیم. در حال حاضر مادر عزیزم همچنان مراقب همیشگی آروشاست تا من از سرکار برگردم. 

خوب تو این مدت که از وبلاگ دور بودم عید نوروز چهارم رو هم آروشا داشته. ولی این بار متفاوت تر از گذشته و با درک بهتر. تا حدی که مفهوم هفت سین رو هم درک کرد و عاشق سنجد شد. کاملا متوجه شد که وسایل هفت سین همه با سین شروع میشن و از همه خوشمزه ترشون هم سنجد و سمنو هستن. 

از نقاشی کشیدنش که هر چی بگم کم گفتم. مثل گذشته با پیشرفت روزافزون در زمینه نقاشی کلی نقاشی های زیبا میکشه. خونه و نهنگ و اسب و الاغ و عروسک و ... چند روز پیش هم یاد گرفته از شماره 1 تا 9 رو بنویسه . دو سه تا کلمه رو هم می نویسه من جمله آب و بابا و نان . اینم چند تا از نقاشی های دختر گلم:

 

مطلب مهم دیگه ای که باید درباره آروشا بگم اینه که بشدت به من وابسته شده. تو این سن مدام میخواد با من باشه و یا بغل من باشه. برای خودمم جالبه چون قبلا نسبت به من و پدرش یک حس مشترک داشت با این که من تا دو سال شیرش میدادم اما تا مامانم یا باباش یا مادربزرگ پدریش میومدن سریع میرفت سمت اونها. اما الان دوست داره همه کارهاش رو من انجام بدم و خیلی زیرکانه به من میگه مامانی جون قشنگم ... و بعد درخواستش رو مطرح میکنه و این جملاتش واقعا منو تحت تاثیر قرار میده و من نمیتونم بهش نه بگم. البته این روزها لجباز تر شده نسبت به گذشته ، مثلا هر روز یه تایمی رو باید بره داخل حمام و آب بازی بکنه و هر وقت من بهش بگم بسه گوش نمیده تا زمانی که خودش حس کنه خسته شده. فکر میکنم لجبازی مقتضی سنش هست و این من و باباییش هستیم که باید صبرمون رو بیشتر کنیم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی من می باشد