آروشاآروشا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نی نی من

آروشای ما هشت ماهه شد

1392/4/31 1:39
نویسنده : مادر
1,252 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سی ام تیرماه سال ١٣٩٢ و تنها یک روز هست که دختر گل مامانی هشت ماهش تموم شده. شاید اگه اون روز که دخملم زودتر از موعد تصمیم گرفت به دنیا بیاد چند ساعتی صبر کرده بود و دختر آذرماهی شده بود  یک روز دیگه تا هشت ماهگی فاصله داشت. به هر حال سلامتی گلم از همه چیز برام مهم تره.

این ماه اتفاقات خوبی برای مامانی افتاد. اول از همه اینکه مرخصی زایمان نه ماه شد و من بعد از یک ماه و نیم سرکار رفتن تونستم یک ماه و نیم پیش دختر گلم بمونم و از این مرخصی هر چند نصفه و نیمه استفاده کنم و تا اول شهریور دوباره خونه نشین شدم.

آروشا این روزها انقدر بامزه شده که نمیدونم از کدوم کارهاش بنویسم.

مهم تری کاری که یاد گرفته دوشنبه دو هفته پیش بود یعنی هفدهم تیرماه اونم نه تهران بلکه در خونه تفرش مامان جونش یاد گرفت که دست دسی کنه و الان دیگه به محض شنیدن هر صدای آهنگ شروع به دست زدن میکنه. حتی کافیه من حتی با صدای کوتاه بگم آروشا دست دست ، بلافاصله دست میزنه و البته امروز هم یاد گرفته که نای نای هم بکنه . دخترم فکر کنم به هنر و موسیقی علاقمند باشه و مثل باباییش هوش موسیقیایی خوبی داشته باشه.

کلماتی رو هم مثل بابا و ماما و آب و هم رو کامل ادا میکنه. الان چند روزه که وقتی داره توی بغل من شیر میخوره توی چشام زل میزنه و میگه ماما. گاهی هم رو به پدرش میکنه میگه بابا. اونم با یه صدای معصوم بچگانه که باباش اونقدر ذوق زده میشه که می پره بغلش میکنه.

هر وقت هم نوشابه یا ماالشعیر یا هر نوشیدنی دیگه ای رو می بینه فوری میگه آب و یا آبو. سر سفره هم که باشیم مدام کلمه هم رو تکرار میکنه. پنچشنبه شب هم که مهمون بودیم افطار خونه پسردایی حسینم سر سفره افطار به همه چی دست میزد و میگفت هم و  اونا هم کلی خوششون میومد . کارجالب دیگه ای که میکنه اینه که با دهنش یه جوری مزه مزه میکنه که انگار چی داره میخوره با صدای بلند، حتی اگه چیزی توی دهنش نباشه. اونقدر این صدا رو در میاره که مجبور میشیم غذا هر چی هم باشه یه کوچولو بهش بدیم. مثل امشب که مجبور شدم بهش یه کمی سیب زمینی سوخاری با فیله مرغ سوخاری بدم.!

سینه خیز رو هم که فکر کنم با سرعت نور حرکت میکنه دخترم و گهگاهی هم حالت چهار دست و پا رو میگیره اما نمیتونه بره. فقط حالتش رو میگیره. حتی وقتی سینه خیز میره بهش میگیم آروشا پاشو وایسا : اونم چهار دست و پا میشه و کاملا می فهمه که منظورمون چیه.

دیروز هم که وقت دکتر داشت برای چکاب ماهانه. خدا رو شکر مشکل خاصی نداشت قد دخترم ٧١.٥ و وزنش هم ٨٦٠٠ بود و نسبت به ماه قبل تنها ٣٠٠ گرم اضافه کرده بود و نهایتا دکترش راضی بود.

هفته پیش هم رفتیم براش از خیابون بهار یه تاپی خریدیم که صندلی غذا هم هست. یعنی یه دستگاه دوکاره که خیلی ازش راضی هستیم. آخه آروشا تو این ماه کاملا معنای تاپ رو درک میکرد و از روزی که خونه یکی از دوستام سوار تاپ شده بود مدام خودش رو توی رورو تاپ میداد و ما احساس کردیم که واقعا نیاز به یه تاپ داره دخملم. براش یه لیوان آموزش هم خریدم تا ان شاالله از این ماه یاد بگیره نوشیدنی ها رو به جای شیشه توی لیوان بخوره. باورم نمیشه دخترم انقدر سریع داره بزرگ میشه.

الان که توی خونه هستم و سرکار نمیرم به شدت از احساسم و از مادر بودنم راضیم. این داره باعث میشه که تصمیم بگیرم شاید دیگه نرم سرکار. البته هنوز در حال فکر کردن و سبک سنگین کردنم.!

دیگه اینکه پنج شنبه  مصادف با ٦ تیر ماه آروشا رو برده بودیم آتلیه نی نی کاج که تازه هفته پیش عکسهاش حاضر شد. به هر کدوم از مادر بزرگ هاش هم دو تا عکس روی شاسی هدیه دادیم تا همیشه آروشا جلوی چشمشون باشه و هی به ما نگن دل تنگ آروشا شدن. چشمک

اینم چند تا از عکسهای دختر ناز من

آروشا

آروشا

arosh

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی من می باشد