آروشاآروشا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نی نی من

مهر ماه و یازده ماهگی آروشای ما

1392/8/14 1:59
نویسنده : مادر
729 بازدید
اشتراک گذاری

واقعا نمیدونم از کجا بنویسم. از مادر بودن و سختی هاش. به خصوص که مادر شغل تمام وقت هم داشته باشه. یا از احساساتی که هر روز جدید و جدیدتر میشن. از شیطنت های دختر گلم که هر روز بیشتر و بیشتر میشن. یا از باباییش که اون هم مثل من درگیره با احساسات جدیدش. کم کم آروشا داره یکساله میشه و این یازده ماه هم با همه سختی ها و خوشی ها ، تلخی ها و شیرینی هاش گذشت. اما واقعا این روزها افکارم انقدر آشفته اند که نمی تونم یه تصمیم درست بگیرم. بین کار و دخترم موندم. خیلی بهم سخت میگذره. اغلب هفته ها دو روزه یا یک روز رو مرخصی میگیرم. از طرفی هم هر هفته یک روز رو بابای آروشا مرخصی میگیره و پیشش می مونه و اون سه روز باقیمانده رو هم پیش مامانم میذاریمش. اما مامانم به اقتضای سنش واقعا سختشه. از همه اینها گذشته ، خودم احساس شدیدی میکنم که تمام وقت پیش دخترم باشم. و افزایش ساعات کار ادارات این احساس نیاز رو در من بلکه در تمام خانم های شاغل دو چندان کرده ، چرا که اگه قبلا ٦ ساعت از بچه هامون دور می بودیم الان ٨ ساعت دوریم. و این برای ما واقعا دیگه زجر آور شده. اینا رو واسه این دارم توی وبلاگ آروشا جونم می نویسم که هر تصمیمی تا چند ماه آینده گرفتم در جریانش باشه. که اگه یه روزی بهم گفت چرا مادرم شاغله دلیلش رو با سند براش بگم. و اگر هم ازم پرسید چرا شاغل نیستی و من مجبور شدم کارم رو رها کنم باز دلیلش رو با سند و تاریخ براش بگم.

نمیدونم من در کل زن رو توی اجتماع می پسندم اما متاسفانه توی کشور ما هیچ حمایتی از خانم های شاغل نمیشه. نمونه اش هم یکی همین مهد کودک که توی اکثر ادارات از جمله اداره ما وجود نداره. یا ساعت کاری که برای زنها و مردها یکسانه. اما واقعا حقوق و مزایای خانم ها اغلب پایین تره. به هر حال من اگه تصمیم به ترک کار بگیرم با توجه به سنم و مدرک تحصیلیم اگر بخوام بعد از بزرگ شدن دخترم دوباره کار کنم شاید دیگه هیچ وقت شرایطش فراهم نشه. و  در ضمن گذشته از این موضوع با ترک کار مشکلاتمون هم بیشتر خواهد شد. من دوست دارم دخترم توی رفاه کامل باشه.

اما خوب اگرم کارم رو ول نکنم و  تصمیم به موندن بگیرم باید هر روز ٧ یا ٨ ساعت دوری از دخترم رو تحمل کنم و بعد از عید هم دخترم مجبور خواهد شد که به مهد کودک بره با وجود سن کمش . که این هم برای یه مادر عذاب آوره.

کاش کشور من هم انقدر به بلوغ رسیده بود که وضعیت یک مادر شاغل درک میشد. کاش وقتی درخواست مرخصی بدون حقوق میدادیم به اتهام اینکه کارمند قراردادی هستیم محبور به سرکار رفتنمون نمی کردند. اما خوب کاش........

فعلا که دارم با همین مرخصی ها و هر هفته سه روز یا چهار روز سرکار رفتن میسازم. اما واقعا روزهایی که خونه ام لمس میکنم که دخترم چطور بیشتر بهم وابسته میشه. وقتی سه روز پشت هم پیشش می مونم. توی خونه تا از جام بلند میشم مدام میگه ماما. ماماما. خیلی هم شیرین تلفظ میکنه. مدام پام رو میگیره و میخواد هر جا میرم باهام بیاد.

این ماه آروشا متاسفانه دچار اسهال شدیدی شد که ما مجبور شدیم ببریمش پیش خانم دکتر معتمد فوق تخصص گوارش. ایشون یه سری دارو براش نوشتند و شکر خدا بعد از یک هفته حالش خیلی بهتر شد. منم اون یک هفته رو چون ماموریت داخل شهر بودم زود میودم خونه و از دختر گلم مراقبت میکردم البته خونه مامان جون بودیم.

روز ٢٧ مهر ماه سومین دندون آروشا هم از بالا جوانه زد. از دندانهای کناری بود نه وسطی. خیلی برام جالب بود. چون من فکر میکردم همون دندونهای خرگوشی اول بیرون میان.

از شیطنت های این روزهای آروشا هر چی بگم کم گفتم. چند روز پیش طبق عادتی که کرده رفته بود کنار میز تلفن و مدام دکمه آیفون تلفن رو میزد که یهو پاش سر خورد و متاسفانه لپش خورد به میز و کبود شد. تا چند روز با دیدن لپش دلم کباب میشد.

شاید همه پدر و مادرها فکر کنن که بچه ها شون با هوشن. اما من واقعا احساس میکنم دخترم بیشتر از سنش میفهمه. گاهی برای رسیدن به خواسته هاش مثل آدم بزرگها انقدر پافشاری میکنه تا ما تسلیم بشیم. تمام حرفهایی رو که بهش میزنیم رو متوجه میشه. مثلا وقتی بهش میگم اسباب بازیهات رو جمع کن، جمع میکنه. دونه دونه میزاره توی سبدش. وقتی بهش میگم یکی دیگه هم بده یه اسباب بازی میده به من و میگه گیگی گیگه. گیگی گیگه

کاملا لجبازی رو یاد گرفته. گاهی پاش رو روی زمین میزنه. گاهی با دستش روی لپش میزنه تا به هر چی که میخاد برسه.

حسابی هم تاتی میکنه و دستش رو به دیوار و مبل و کمد و ... میگیره و راه میره. خیلی به آشپزخونه و یخچال و گاز علاقه داره. در یخچال رو هر کس باز کنه آروشا بدو بدو به سمت آشپزخونه که بره توی یخچال.

کلمات زیادی رو میگه که برای ما اکثرا نامفهمون. حالا شاید تا ماه آینده یه کم متوجه بشیم چی میگه این دخملیمون.

من این روزها بیشتر درگیر مهیا کردن مراسم تولدشم. چون ماه محرم نزدیکه و ما تولد آروشا رو میخواهیم بعد از دهه دوم بگیریم. سفارشاتش رو دارم از الان انجام میدم.

اینم یه چند تا عکس از این ماه آروشا جونی

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی من می باشد