آروشاآروشا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

نی نی من

آروشای بیست ماهه

1393/5/11 10:58
نویسنده : مادر
826 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از دو ماه مرخصی و کلی لذت بردن از کنار دختر گلم بودن امروز فرصت این رو پیدا کردم که از دو ماه گذشته آروشا بنویسم. آروشا کوچولو این روزها به شدت شیرین و دوست داشتنی شده و البته با حرفهاش خودش رو شیرین تر میکنه. به من میگه مامان جون همینطور به مامانم. به باباش میگی باباجون و گاهی هم علی جون. به خصوص اگه خواسته ای داشته باشه بیشتر از کلمه جون استفاده میکنه. مثلا برای درخواستی از هم بازیهاش به پسر دختر خالم میگه ممد جون و به پسر داییم میگه دانیا جون. حرف لام  دانیال رو تلفظ نمیکنه . اکثر کلمات رو خیلی با مزه ادا میکنه و در مورد صحبت کردن خیلی خوب پیشرفت کرده.

از مهمترین اتفاقات دو ماه گذشته این بود که آروشا اولین سفر خارجیش رو تجربه کرد. بعد از تعطیلات خرداد که تفرش رفتیم . تصمیم گرفتیم  تیرماه بریم آنتالیا. با وجود اینکه میدونستیم سفر تفریحی با وجود یه دختر بچه شیطون نوزده بیست ماهه سخته اما رفتیم. حقیقتش دو روز اول آروشا خیلی اذیت کرد و تغییر محیط براش سخت بود و مدام میگفت بغل. پروازمون شب بود توی راه اصلا اذیت نشد بخصوص که مستقیم بود. اما به محض اینکه پامون به هتل رسید شروع کرد به نق زدن. همش میگفت بغل یا دد. البته من فکر میکنم بخاطر دندونش هم بود. چون یه دندون آسیای دیگه بالا درآورد. ما بعد از دو روز خودش رو با محیط وفق  داد و هم اون سفر لذت برد هم ما. از تورهای تفریحی اونجا هم ه رو رفتیم و آروشا دوست داشت جز یکیش که رودخانه خروشان یا رافتینگ بود و از اینکه آب به سر رو صورتش میریخت یه کم ترسید البته من فکر میکنم بیشتر از صدای جیغ بزرگترها میترسید. خلاصه به کمک لیدر تور من و علیرضا نوبتی از این تور استفاده کردیم  که یکیمون مراقب آروشا باشیم.  چشمکآرام

در کل سفر بسیار بسیار خوبی بود. بخصوص که در کنار جنبه تفریحیش من کلی خرید کردم. کلی واسه آروشا لباس و کفش خریدم  که یکی از کفش هاش رو انقدر دوست داره که با وجود اینکه بزرگه روزی حداقل یک بار از کمدش میاره بیرون و  میپوشه.

اینم چند تا عکس از آروشا در سفر به ترکیه

 H

اینجا تخصصی آفتاب گرفته دخترم.

آروشا مدتیه که عادت کرده به محض اینکه از خواب بیدار میشه میگه کاتون کاتون . که در مدت سفر اصلا به یاد کاتون نبود. اما الان دوباره به حالت قبل برگشته و مدام میگه کاتون بذار. واقعا علاقه ندارم انقدر تی وی ببینه . هر چند به نظرم روزی یک ساعت براش خوبه. هم سرگرم میشه هم من به کارهام میرسم. به هر حال من تمام تلاشم اینه که کی تلویزیون دیدن و یکی هم پاستیل رو از سرش بندازم . امیدوارم موفق بشم. تصمیم دارم با یه مشاور تربیت کودک به زودی مشورت کنم. واقعا در برخی زمینه ها نه میدونم باید چیکار کنم و نه میتونمغمگین تربیت بچه واقعا کار مشکلیه. و باید حتما از صاحبنظران کمک گرفت.

دخترم  این روزها جملات دو کلمه ای زیادی یاد گرفته از جمله.: بیا بشین. پاشو بریم. بیا بخور. آب بده. نون بده. قاشوق بده. من نمیخوام. بابا کو یا بابا کوجاس. این چیه. و از این قبیل ..........  تقریبا اکثر حیوانات رو میشناسه با صداهاشون. پازل هاش رو کامل میچینه و خوب بلده. فقط یه کم پازل میوه ها براش سخته. فلش کارتهای مقدماتی رو هم اکثرا بلده. و میتونه کلمات رو وقتی اشاره میکنم بگه.بعضی هاش رو که براش سختن به زبون خودش میگه . به جارو میگه جادو و به پسر میگه پیسر.

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی من می باشد