اولین مسافرت نی نی تو دل مامانی
عزیز دلم خیلی وقته که وقت نکردم وبلاگت رو به روز کنم. توی ماه خرداد من و تو و بابایی به همراه مادرجون مسافرت رفتیم . یه سفر یک هفته ای توی تعطیلات خرداد به دیار مادری من عزیزم. به امید اینکه تو بیایی و به زودی با تو بهترین هدیه خدا هم بریم اونجا. مادر جون رو اونجا گذاشتیم تا سه هفته دیگه بریم دنبالش. خیلی دلمون واسش تنگ میشه اما خوب مامانی و بابایی باید برن سرکار. میدونی عزیزم خیلی دوست داشتم تو این روزهای بارداری سرکار نمیرفتم و بیشتر استراحت میکردم تا تو نی نی گلم حسابی تپل بشی اما خوب مجبورم عزیزکم. حالا یه روز که بزرگ شدی می فهمی که چی میگم. این روزها بیشتر نگرانیم به خاطر کاره. چون بهمون اجازه نمیدن که از مرخصی هامون استفاده کنیم. حالا باید ببینم چی میشه تا آن روزهای آخر که تو عزیزم قراره بیایی شاید یه فرجی شد. چون اصلا دوست ندارم ماه آخر برم سرکار. یکی هم توی محل کارم خیلی اذیتم میکنه و می ترسم تو عزیزم ناراحت بشی. ولی تو باید اصلا ناراحت نشی و همیشه تو دل مامانی شاد و خوشحال باشی. مامانی هم سعی میکنه از این به بعد خوشحال ترین مامان دنیا بشه.
روز هفتم تیر هم دوباره رفتیم تفرش و مادر جون رو آوردیم تهران. به این ترتیب تو اولین مسافرتت رو انجام دادی و برای دومین بار هم به همون شهری رفتی که دفعه اول رفته بودی.